برای دردانه ام

یادداشتهای جا مانده

عزیز دلم  ببخشید که به علت کسالت این دوران و شرایط کاری نمیتونم وبلاگ رو به روز کنم اما قول میدم دقت بیشتری کنم . الان که این پست رو برات میزارم پنجشنبه ۱۹ اسفنده و تنها ۱۰ روز تا سال ۱۳۹۰ باقی مونده . سالی که سال تولد تو عزیز خواهد بود . امیدوارم قدمت برا هممون پر خیر و برکت باشه .سعی میکنم مختصرا حوادث مهم این مدت رو یادداشت کنم.   ...
25 اسفند 1389

تعيين جنسيت

پاره ي تنم بايد هفته قبل براي سونو گرافي ميرفتيم كه هم سلامتت رو  بگه و هم بگه بالاخره شما دخملي يا پسمل . اما بخاطر مريضي و شدت سرفه ها موكول شد به ۲۳ اسفند . جگر گوشه ي من ديگه طاقت صبر كردن نداشتم و به اتفاق بابايي رفتيم براي سونو .از صبح استرس باعث شده بود سردرد شديدي داشتم . گرچه ته دلم نتيجه رو ميدونستم اما كاملا درصد دختر يا پسر بودنت مساوي بود.البته اول سلامتت رو از خدا خواسته بودم. نوبتمون كه شد دكتر مراحل رو كاملا انجام داد و بعد از اينكه ميزان رشدت رو اندازه گيري كرد گفت دختر هستي . من كه از خوشحالي گريه م گرفته بود و بابا چندين بار از دكتر پرسيد كه جواب قطعي و صد در صده كه دكتر با خنده گفت ۲۰۰ درصد . و خلاصه با...
23 اسفند 1389

مريضي ماماني

نازنينم ۷ اسفند سرماخوردگي سختي گرفتم اما مرخصي بهم ندادند. شايد اگه ميدونستند تنها نيستم و تو هم با مني با مرخصيم موافقت ميكردن. اما بهر حال مجبور شدم يكشنبه شب يعني ۸ اسفند برم دكتر . ماماني گرچه اصلاااا دلم نميخواست دارو بخورم اما مجبور شدم . به خاطر خودم نه بلكه بخاطر وجود نازنين تو كه مبادا سرفه هاي زيادي كه ميكنم و چرك و تب و ضربان قلب و فشار بالا بهت آسيبي برسونه . خلاصه كنم كه اين بيماري ۲ هفته كامل طول كشيد و اخرش مجبور شدم برم دكتر متخصص ريه كه بهم اسپري داد و بعد از اون بود كه بهتر شدم . اما كلا در طي اين دو هفته بارها بالا آوردم (حتي آب رو )چون مدام سرفه ميكردم .خيلي بهم سخت گذشت و وزن كم كردم اما شكر خدا بهتر شدم و خانم ...
7 اسفند 1389
1